همیشه برام جای سؤال بود كه چرا توی خونه پدربزرگ كه پر از لوازم تزئینی و به قول خانجون عتیقه بود، روی طاقچه اتاق پذیرایی یه تكه سنگ خاكستری رنگ قرار داشت. تكه سنگی كه نه شباهتی به اشیاء قیمتی داشت و نه میشد وجه تمایزی بین اون و سنگ های دیگه پیدا كرد. خیلی دوست داشتم ز راز این سنگ مرموز سر در بیارم، این شد كه یه روز دزدكی و خیلی آروم، وقتی كه پدربزرگ مشغول تعمیر دوچرخه قدیمیش بود وارد اتاق پذیرایی شدو و خودم رو به سنگ رسوندم. به ارومی از روی طاقچه برداشتمش و با دقت وراندازش كردم. محو تماشای این جسم عجیب بودم و اصلاً متوجه نشدم كه پدربزرگ با همون لبخند همیشگی داره نیگام میكنه. اولش خیلی ترسیدم اما پدربزرگ به طرفم اومد و وقتی كنجكاوی من رو در مورد راز سنگ فهمید تصمیم گرفت داستان این یادگاری قدیمی رو برام تعریف كنه: قربون نوه گلم برم كه از هر چیزی میخواد سر در بیاره. شاید فكر كنی این سگ بیارزش چی داره كه من اینقدر بهش اهمیت میدم و گذاشتمش اون بالا. جونم برات بگه كه همیشه نباید جنبه مادی وسایل رو نگاه كرد، برای خیلی از آدما بعضی از وسایل بیارزش حكم یه گنج مهم رو دارن. مثل همین تیكه سنگ كه زندگی من رو از این رو به اون رو كرد. اگه راستش رو بخوای نوه گلم! كارخونهای كه بابا و عموهات توش كار میكنن، ویلای شمال، خرج تحصیل عمهات تو انگلستان و خیلی چیزای دیگه مدیون همین سنگ كوچیكه. این سنگ باعث شد كه خونواده ما به این همه امكانات و رفاه برسه. شاید فكر كنی كه این یه تیكه سنگ جادوئیه، درست حدس زدی. این سنگ یه سنگ جادوئیه اما نه مثل توی قصهها افسانهها. این یه سنگیه كه اراده من رو جادو كرد. سرت رو درد نیارم. كلاس سوم بودم كه پدرم –قطره شكی كه از گوشه چشمش سرازیر شده بود رو با دست پاك كرد تا ناراحتیش مخفی بمونه و دوباره ادامه داد- عمرش رو داد به تو. یه عالمه قرض و مصیبت خراب شد سر من و مادر و دو تا خواهرام. مادر بیچاره من مجبور شد با كار كردن توی خونه این و اون مخارج زندگی رو تأمین كنه. تنها آرزوش هم این بود كه ما درس بخونیم و واسه خودمون كسی بشیم. من پسر خونه بودم و احساس مسئولیت میكردم، به خاطر همین هم بعد از مدرسه میرفتم سر چاراه اصلی شهر و با یه جعبه واكس و چند تا خرت و پرت كار میكردم. مادرم خدابیامرز همیشه با من دعوا میكرد كه چرا درست رو نمیخونی؟ اما گوش من به این حرفا بدهكار نبود. نمرههام پایین اومد و یه سال درجا زدم و به خاطر همین دیگه از درس خوندن بیزار شدم. دیگه به جای اینكه صبحا برم مدرسه میرفتم توی یه مغازه سماور سازی و كار میكردم و ظهر موقع تعطیل شدن مدرسه برمیگشتم خونه. مادرم بنده خدا، دلش خوش بود كه من مدرسه میرم. یك هفتهای از این ماجرا گذشت تا اینكه یه روز وقتی داشتم توی مغازه فیتیله یه سماور رو تمیز می كردم یه صدای اشنا به گوشم خورد. سرم رو كه بلند كردم دیدم بابای مدرسه جلوی در مغازه وایساده و با یه سماور درب و داغون توی دستش به من نگاه میكنه. هردومون از دیدن هم تعجب كردیم. بگذریم از اینكه چقدر بابای مدرسه از شنیدن داستان زندگی من ناراحت شد اما ازم قول گرفت كه جمعه همون هفته همراهش برم كوه. برام خیلی جالب بود كه به جای اینكه بخواد بیاد و با مادرم صحبت كنه و به قول بچهها چقولی منو بكنه یه همچین پیشنهادی به من میداد. قبول كردم و دور شدنش رو نگاه میكردم تا اینكه لنگ لنگان رفت و آخرین پیچ كوچه اونو از چشمای من دزدید. جمعه موعود رسید و همراه بابای مدرسه رفتیم كوه. هنوز اولین قدم رو برای بالارفتن برنداشته بودیم كه بابای مدرسه یه تیكه سنگ كوچیك به دستم داد و گفت اینو بذار توی جیبت تا اون بالا روی نوك كوه یه هدیهای بهت بدم كه از همه چیز بینیازت كنه. سنگ رو گرفتم و همراهش به راه افتادم. ابتدای راه لذتبخش بود و زیاد سخت نمیگذشت اما هرچی از سطح زمین و پایین كوه دورتر میشدیم آثار خستگی توی چهره من پررنگتر میشد. قصد داشتم پا به پای پیرمرد راه برم و خستگیم رو ابراز نكنم اما بیست دقیقهای كه گذشت دیگه طاقتم سر اومد و روی یه تخته سنگ نشستم. بابای مدرسه لنگلنگان در حال حركت بود و انگار نه انگار كه داره كوهنوردی میكنه. برام خیلی جالب بود كه یه پیرمرد به سن اون و با پایی كه همیشه میلنگه چطوری داره این راه رو طی میكنه. برگشت و نگاهم كرد. همونطور كه وراندازم میكرد گفت: «اگه میخوای به هدیه بزرگی كه وعده دادم برسی منو میتونی بالای كوه پیدا كنی.» این رو گفت و رفت. من موندم و خستگی و تنهایی و راهی كه تا نیمه بالا اومده بودم. از یه طرف میخواستم برگردم و از طرف دیگه فكر هدیهای كه بابای مدرسه برام در نظر گرفته بود تشویقم می:رد تا راه رو ادامه بدم. دستم رو به زانوم گرفتم و از جام بلند شدم. با هر زحمتی كه بود خودم رو به نوك كوه رسوندم و برایدیدن بابای مدرسهاطراف رو نگاه كردم. چیزی رو كه میدیدم باور نمیكردم. بابای مدرسه پاچه شلوارش رو بالا داده بود و داشت یه پای چوبی رو به زانوی قطع شدش وصل میكرد. من و یا شاید هم هیچكدوم از بچههای مدرسه نمیدونستن كه یه پای بابای مدرسه مصنوعیه و لنگ لنگان راه رفتن اون هم به همین دلیله. برام جالب بود كه با این پای مصنوعی تونسته بود تا نوك كوه بالا بیاد. به سرعت به طرفش رفتم و قبل از اینكه شروع به صحبت كنم دستم رو گرفت و گفت: «سنگی رو كه از پایین كوه آوردی از جیبت در بیار.» سنگ رو در آوردم و دستم رو به طرفش دراز كردم. سنگ رو از روی كف دستم برداشت و از جاش بلند شد، به طرف پرتگاه رفت و سنگ رو با شدت تمام به پایین پرتاب كرد. از این كارش تعجب كردم. وقتی قیافه بهت زده من رو دید به طرفم اومد و گفت: «امثال اون سنگ كه روی زمین و پای كوه هستند، زیاد پیدا میشه و خیلی از آدمایی كه همت بالا اومدن از كوه رو ندارن، میتونن یكی از اون سنگها رو برای خودشون داشته باشن اما...» صحبتش رو قطع كرد و روی زمین نشست. تكه سنگی رو كه الان میبینی برداشت و به دست من داد. آب دهنش رو قورت داد و ادامه داد: «... اما، این سنگی كه الان توی دستاتِ، سنگیه كه تو با بالا اومدن از كوه و تحمل سختیها پیداش كردی. پس فرق این سنگ با سنگ پایین كوه به اندازه یه همت مردونست. اینو بگیرش و سعی كن هیچ وقت اونو از خودت دور نكنی. اگه الان كه مشكلات كوچیكی سر راهت قرار گرفته بخوای جا خالی كنی، دیگه نمیتونی به اهداف بزرگ برسی. پس همت كن و برای رسیدن به قله، از سختیهای كوه زندگی عبور كن.» پدر بزرگ سنگ رو از دستم گرفت و گذاشت بالای طاقچه و رو به من كرد و گفت: « از اون روز به بعد هم درسم رو خوندم، هم برای كمك به مادرم كار میكردم. اما هیچ وقت از تلاش و پشتكار دوری نكردم تا به اهداف بزرگی كه توی ذهنم داشتم برسم. حالا فهمیدی چرا این سنگ اینقدر برای من با ارزشه؟ این سنگ جادوئی راز موفقیت من توی زندگیه. تو هم اگه میخوای توی كارهات موفق باشی سعی كن یه سنگ جادویی واسه خودت پیدا كنی.»
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میكشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ...... فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود ..... فقر ، همه جا سر میكشد ........ فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است ..
1-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار میشدی بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکردی؟
برجسته ترین اثر نماز، رسیدن به آرامش روحی و روانی است. زیرا نماز موجب زنده شدن یاد خدا در دل هاست. یاد خدا ریشه تمام خوبی ها و زیبایی هاست. یاد خدا گنجینه ای است در دل ها عاشق، که شیرین ترین، میوه آن، آرامش دلهای ناآرام و پرتلاطمی است که در دریای غم و غصه فرو رفته و در پی نجاتند.
خداوند مهربان پرده از روی این حقیقت برداشته و با صراحت اعلام می دارد «الا بذکر الله تطمئن القلوب.»1 آگاه باشید، یاد خدا مایه آرامش دلها است.
نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.
انسان در امواج زندگی و در کشاکش رنجها و بلاها، دچار خستگی روحی فراوان می شود و لذا به تکیه گاهی نیازمند است که به آن پناه برده و درون پر اضطراب خود را بدان آرامش بخشد و این تکیه گاه، جز ذکر خدا و نماز که زیباترین نماد ذکر خداست چیز دیگری نمی تواند باشد. نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.
خداوند بی همتا در این باره می فرماید: «اِنّ الانسانَ خلق هلوعاً الا المصلین* الذین هم علی صلاتهم دائمون.» 3
همانا انسان حریص آفریده شده است؛ وقتی شری به او برسد فریاد می کشد و جزع می کند و هرگاه خیر و نعمتی به او برسد، بخل می ورزد، مگر نمازگزاران که آنها افرادی هستند که بر نماز خویش مداومت می کنند.
نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است.
قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا، دریاست
بنابراین می توان گفت: نماز نقش مددرسانی دارد، آن هم از ناحیه قدرتی بی همتا که عجز و ناتوانی، هرگز در او راه ندارد.
خداوند بی نیاز در کلام نورانی خود، سخن ما را تصدیق نموده و با صراحت اعلام می دارد «واستعینوا بالصبر و الصلاة.» 5 از صبر و نماز کمک بجویید.
انسان برخوردار از امدادهای الهی، فردی توانا و موفّق و دارای نشاطی مثال زدنی در عرصه زندگی است، که چون کوهی استوار در مقابل طوفان بلا، گرفتاری و مصیبت ایستادگی می کند.
مقربان درگان الهی، که قلب و جان خود را به سرچشمه فیض و رحمت خدا گره زده اند و لیاقت دوستی با خدا را پیدا کرده اند، در فراز و نشیب های زندگی، وقتی دچار غم و اندوهی می شدند، با عشق و علاقه ای بی بدلیل که ناشی از ایمانی قلبی به خداوند بی همتاست، به نماز پناه می بردند.
در روایتی آمده که: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) هرگاه، غم و غصه ای، به سراغش می آمد، نماز می خواند. (و با نماز، غم و اندوه را، از روح و روان خود می زدایید.)
البته ناگفته نماند، هر نمازی آرامش بخش نیست، نمازی این اثر معجزه آسا را دارد که در آن، دل با زبان همراه گشته و انسان به هنگام نماز، با تمام وجود، خود را در محضر خداوند متعال ببیند و تمام توجه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی همتا متمرکز نماید.
نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است
فاهیم ارزشیابی:
ارزشیابی آخرین مرحله از فرایند تدریس است. در ارزشیابی معلم، با استفاده از روش ها و فنون مختلفی میزان یادگیری فراگیران مورد سنجش قرا می دهد و میزان دستیابی آنها را به هدف های آموزشی که از قبل تعیین شده، مشخص می کند. البته در ارزشیابی نه تنها فراگیران مورد ارزیابی قرار می گیرند بلکه معلم نیز میزان موفقیت خود را در پیاده کردن مراحل مختلف طرح درس خود مورد بررسی قرار می دهد. با بررسی این گونه ی فعالیت فراگیران، معلم می تواند طرح درس خود و مراحل اجرای آن را مورد مطالعه توجه قرار گیرد و اشکالات کار تشخیص داده می شود و شیوه های رفع آن کشف می گردد.
در واقع ارزشیابی با تقسیم هایی که دارد هدف های مختلفی را شامل می شود اما قبل از آنکه تقسیمات ارزشیابی ذکر شود تفاوت ارزشیابی با برخی از مفاهیم ماقبل آن را که شرایط آن را به وجود می آورند بیان شود:
1- اندازه گیری measuretement : یعنی که یک فرد یا یک شیء به چه مقداری از یک خاصیت را داراست و مشخص است که صرفاً به صورت کمی و عددی تعیین می شود. مثلاً قد علی 180 سانتیمتر است. خاصیت بلندی را به سانتیمتر بیان کرد.
2- آزمون testing : ابزار یا شیوه ی منظمی است که برای اندازه گیری نوعی از رفتار استفاده می شود را آزمون می گویند. و کاربرد آن برای اندازه گیری صفات روانی مانند هوش، استعداد، خلاقیت و یادگیری است. و برای این منظور باید به صورت غیر مستقیم اقدام کرد؛ چرا که امکان دسترسی مستقیم به هوش یا خلاقیت هیچ فردی ممکن نیست. بلکه این ابزارها هستند که میزان این صفت ها را معین می کنند.
3- سنجش evalesation : استفاده از آزمون را آزمودن می گویند اما سنجش زمانی صورت می گیرد اندازه گیری به جای آزمون یا علاوه بر آن، وسایل دیگری به کار می روند اطلاق می شود. بنابراین سنجش (ارزشیابی) نوعی اندازه گیری است که مفهوم وسیع تری از آزمودن دارد.
در تعریفی دیگر از ارزشیابی: فرایندی منظم برای تعیین و تشخیص میزان پیشرفت فراگیران در رسیدن به هدف های آموزشی است. (محمد حسن زمان پور، 2005) بیان شد.
ارزشیابی توصیفی Descriptive evaluation :
شیوه و فرایندی به جز آزمون های قلم – کاغذی سرو که تعیین کننده میزان محقق شدن اهداف حیطه های نگرشی و روانی – حرکتی از قبل تعیین شده در تدریس هدف دار Objective instruction است. شیوه هایی مانند 1) آزمون های عملکردی که شامل آزمون کتبی عملکردی – آزمون شناسایی – آزمون انجام عملکرد در موقعیت شبیه سازی – نمونه کار – کار پوشه است، 2) روش سنجش مشاهده ای که شامل فهرست وارسی – مقیاس درجه بندی و واقعه نگاری، 3) شیوه های ویژه ی سنجش که شامل پرسش نامه های بسته پاسخ – پرسش نامه های باز پاسخ و روش تفکیک معنایی می باشد.
یکی از شیوه های فرعی از سه شاخه اصلی فوق در ذیل به اشارت گذاشته می شود تا نخستین قسمت مقاله پایان یابد.
- شیوه انجام عملکرد در موقعیت شبیه سازی (Simulateh portormance):
یک موقعیت شبیه سازی شده یا مصنوعی است که فراگیر باید همان اعمال و رفتار واقعی را به نمایش گذارد در واقع بروز موارد یاد گرفته شده (عملکرد) همانند رانندگی در دستگاه های رایانه ای و یا نمایشی از خرید که فراگیر باید به مغازه برود و با پرداخت اسکناس و محاسبه جمع و تفریق مقدار پول باقی مانده را به درستی حساب کند و با خود برگشت دهد.
- فهرست وارسی (Cheklist):
یک شیوه ی منظم است برای گزارش قضاوت مشاهده گر (معلم) از رفتار فراگیر که تعیین کننده عملکرد فرد در مقایسه با ویژگی مورد نظر است.که همان چک لیست متداول در کلاس هاست.
روش تفکیک معنایی (forced-choice questionries):
از روش های مهم نگرش سنجی است که شامل تعدادی صفت متضاد همانند خوب – بد و زشت – زیبا و یا عاقل – ابله و ... است که هر صفت یک پوستار هفت بخشی را شامل می شود.
* جهت مطالعه بیشتر از خوانندگان دعوت می شود تا کتاب اندازه گیری، سنجش و ارزشیابی دکتر علی اکبر سیف 1382 را مورد مطالعه قرار دهند.
رابطه ی ارزشیابی با تدریس:
اگر تدریسی هدفمند باشد و با توجه به طرح درس Plan teach ارائه گردد و نقش ارزشیابی آغازین و ارزشیابی تکوینی به درستی انجام گیرد و یا تکالیف مورد نظر معلم بر حسب مهارت های آموخته شده باشد و رسیدن به اهداف آموزشی در ارزشیابی پایانی نمایان باشد، در این فرایند تدریس همراه و همگام با ارزشیابی باشد و باعث تقویت ارزشیابی مستمر گردد و در انجام ارزشیابی مستمر موارد اشکال رفع گردد، آن گاه شاهد و ناظر خواهیم بود که قصه ی شب امتحان به پایان رسیده است ولی وقتی داستان تدریس و ماجرای ارزشیابی پایان ترم دو سر یک طناب بزرگی به نام سال تحصیلی هستند نمی توان انتظار داشت که کامیابی در ارزشیابی توصیفی حاصل شود.
ارزشیابی بخشی از تدریس است نه جزیی جداگانه از آن و این مهم ترین تغییر نگرشی است که باید در معلمین حاصل گردد تا پذیرای ارزشیابی توصیفی باشند.
مقایسه فعالیت آموزگاران در ارزشیابی توصیفی و کمی:
ارزشیابی دو نوبته شامل طرح سئوال در طی دو نوبت سال بوده که معلم به طور کامل حدود 2 یا 3 هفته با آن در طول سال دست و پنجه نرم می کرد و پرس کاری ارزشیابی به طور منظم را تحمل می کرد. البته بودند معلمینی که چندین نوبت در طول سال این آزمون ها را برگزار می کردند. (که معمولاً جزء مخالفان طرح توصیفی محسوب نمی شوند) و یا حداکثر 11 لیست معلم با قلم مشکی بدون قلم خوردگی پر می شد و پرونده ی هر یک از نوبت ها در سال تحصیلی را بسته شود؛ تازه نمره ی مستمر لیست معلم را بعد از برگزاری آزمون هر نوبت و ورود نمره ی پایانی در لیست نوشته می شد.
آموزگاران برای درس هدیه های آسمانی امتحان شفاهی و یا بعضاً کتبی در نظر می گیرند به جای پر کردن چک لیست ساده ی آموزشی که در طی هر نوبت تنها 5 بار باید مورد سنجش قرار گیرد.
اما در ارزشیابی توصیفی تهیه پوشه کار دانش آموزان، برگزاری جلسات منظم با اولیا و بررسی این فعالیت ها، پرهیز از اضطراب امتحانات فعالیت های زیادی است که باید انجام گیرد تازه نگارش دفتر ثبت شاخص ها از مهم ترین دغدغه های آموزگاران است.
دلایل مخالفت:
- از مهم ترین دلایل مخالفت، فعالیت های زیادی است که به ظاهر نمایان می شود. آموزگارانی که نقش فعالیت هایشان را در ارزشیابی دو نوبته شامل تکمیل چک لیست هدیه های آسمانی، چک لیست علوم و یا تهیه گزارش های مختلف روزمره را کم رنگ کرده اند در این ورطه گرفتار طوفان فعالیت می شوند.
آن هایی که پایه های پایین تر را به خاطر اوراق امتحام کمتر بر می گزیدند حال در این ماجرا بیشترین دردسر را تحمل می کنند.
ناآگاهی از فایده ها و ثمرات این طرح و توجیه اشتباه معلمین و دیدن ظاهر کار از جمله دلایل مخالفت است. آموزگاری که تفاوت پوشه کار با کاردستی را پیش خود یکسان می دارند و یا امکان انجام شدن چنین فعالیت ها در مدارس را غیر ممکن می داند چگونه می توان انتظار داشت تا حوصله کند و رغبت به خرج دهد تا
فعالیت های شاگردان را به تفکیک نوع عمل طبقه بندی کند و نتیجه گیری که آیا به فلان مهارت رسیده است یا خیر.
- کتب درسی حاضر از عوامل مهم مخالفت آموزگاران است. آن ها معتقدند که شاگردان همان منابع چند ساله ی مثلا ریاضی را می آموختند و امتحان می دادند دیگر چرا زور می کنند با شیوه ی جدید فهرست وارسی و یا واقعه نگاری مورد سنجش قرار گیرد.
حجم کتب هم از دلایل دیگر مخالفت آموزگاران است که ترافیک زیادی به وجود می آورد.
- رسانه ها از جمله عاملینی هستند که مخالفت خانواده هارا سبب می شوند. مجری معروف برنامه های کودک وقتی سراغ معدل بچه هایی را می گیرد که با برنامه تلفنی تماس می گیرند خود انگیزه ی مهمی است برای خانواده ها که آن ها هنوز به دنبال نمره ی 20 باشند. هنوز انتظار داشته باشند که نمرات 20 در کارنامه ی بچه هایشان رژه بروند.
مادری هنگامی که کارنامه کودک کلاس دوم خود را گرفت رو به مدیر پرسید من از کجا بدانم درس پسرم چگونه بود؟ و مدیر دبستان سعی در تعریف آیتم های خیلی خوب که شامل 20-18 و خوب و ... کرد.
رسانه ها هم باید همگان با آموزش و پرورش فرهنگ خانواده ها را نسبت به موضوع ارزشیابی تغییر دهند.
نگرش جدایی درس از امتحان که عمده ترین مشکل در این زمین است.
عادت به وضع موجود، حاضر به تغییر شیوه ی کاری خود نیستند. این دلیل در اکثر مشاغل صدق می کند و ضرب المثل معروف که «هر تغییری با مقاومت همراست» در این نکته هم صدق می کند.
- تعداد زیاد شاگردان در یک کلاس؛ و یا چند پایه بودن در یک کلاس.
راهکارها:
به نظر نگارنده بهتر است با برپایی کلاس های ضمن خدمت اما این بار نه به صورت متداول آن که با نمره پایان پذیرد.
جالب است برای آموزگارانی که در کلاس طرح ارزشیابی توصیفی حاضر می شوند در پایان امتحان کتبی انجام می شد بلکه با تهیه CD های آموزشی جهت تغییر نگرش اقدام گردد.
هنگامی که شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور هدف آموزش در کشور را پرورش دانشمندان و عالمان آگاه به علم روز می داند آیا هنوز با تکیه بر محفوظات که از عیوب ارزشیابی کمی بوده حاصل می شود؟ آیا آموزگاری که با داشتن فلسفه پایدارگرایی خود حاضر به تغییر نیست، می تواند فرزندان ایران را به این هدف برساند؟
1- در ابتدا با تهیه CD های کوتاه تصویری، نسبت به تغییر نگرش آموزگاران اقدام گردد. حتی در پایان به جای امتحان کتبی طرح شیوه ای برای ارزشیابی پایانی یا تکوینی ارائه گردد وطرح ابزارهایی جهت ارزشیابی توصیفی بیان کند،تا گواهی قبولی در آن دوره آموزشی صادر گردد. و طرح ابزارهایی جهت ارزشیابی توصیفی بیان کند،و تازه به خلاقیت ها امتیازات ویژهای تعلق گیرد.
2- برگزاری مسابقات بعد از آموزش در سطح مناطق و همراه با جوایز که نقش انگیزشی داشته باشد. البته بهتر است که این مسابقات به صورت گروهی باشد و جوایز آن هم همین طور تا آموزگاران خود با کار گروهی و مشکلات انجام آن در حین فعالیت آشنا شوند.
3- همکاری آموزش و پرورش و صدا و سیما جهت معرفی این طرح برای خانواده ها و یا حتی ساختن انیمیشن های جالب جهت معرفی فایده های این طرح. (همانند انیمیشن سیا ساکتی و فرهنگ سازی محیط زیست)
4- تغییر کتب درسی که همراه با تصاویر زیاد و نکته های کم باشد که این تغییرات در کتاب هدیه های آسمانی و علوم تجربی مشاهده می شود ولی بهتر است در سایر دروس هم لحاظ گردد.
فراوانی مطالب بهتر است با شرایط کار جدید آموزگار هماهنگ گردد اگر آموزگار مجبور به انتقال اطلاعات باشد (مانند تاریخ و مدنی پنجم) نمی تواند به سایر وظایف برسد.
5- جمعیت زیاد کلاس ها و مرتب کردن کارها و ... را می توان با کمک یک اولیا که به طور نوبتی در طول سال در کلاس 30 نفری کمتر از 9 بار اتفاق می افتد مرتفع کرد. این کار را می توان با گروه بندی اولیا و انتخاب یک گروه در روز خاص هفته حل کرد به طور قطع مشکلات کار معلمین برای خانواده ها نمایان می شود. رابطه ی اولیای مدرسه و اولیه ی خانه نزدیک تر می شود و دانش آموز شاهد هماهنگی مدرسه و منزل می شود و دوگانگی فرهنگی کمتر نمود می کند.
و یا الحمدالله مدارس پرجمعیت دستگاه رایانه دارند. معلم در زنگ تفریح کافی است کارهای قابل اسکن را در یک فایل مخصوص هر شاگرد نگهداری کند تا این صورت مشکل بایگانی کلاس هم حل شود و هنگام ارائه کار به خانواده ها با استخراج اطلاعات بر روی CD کار به منزل رفته و کمک بیشتری به خود ارزیابی می نماید.
6- در کلاس های چند پایه که می توان از شاگردان کلاس بالا کمک گرفت و مشکلات را به حداقل رساند البته در این مدارس مشکلات فراوان است ولی با تجمیع مدارس روستایی دیگر شاهد مدارس چند پایه نخواهیم بود.
7- برای آموزگارانی که ارزشیابی توصیفی انجام می دهند یک پاداش یا درصدی به حق شغل شان افزوده گردد تا حالت انگیزشی برای آنان پیدا کند
به وبلاگ من خوش آمدید
عبدالحسین زنده بودی آموزگار کلاس ششم دبستان شهدای بسیج شهرستان بوشهروکارشناس ارشد برنامه ریزی آموزشی سرگروه آموزشی استان ومدرس دوره های آموزش ضمن خدمت